اگر فرصت داشتم فرزندم را دوباره بزرگ كنم

به جاي اينكه دائماً انگشت اشاره ام را به سوي او بگيرم

آن را در رنگ فرو مي بردم و همراه با او نقاشي مي كردم

به جاي اينكه دائماً كارهايش را تصحيح كنم ، با او ارتباط برقرار مي كردم

به جاي اينكه دائم به ساعت نگاه كنم ، به او نگاه مي كردم

سعي مي كردم كمتر بدانم و بيشتر توجه كنم

بيشتر با او دوچرخه سواري مي كردم

و بادبادكهاي بيشتري را همراه با او به هوا مي فرستادم

از جدي بازي كردن دست بر مي داشتم و بازي را جدي مي گرفتم

در چمنزار هاي بيشتري مي دويدم و به ستارگان بيشتري خيره مي شدم

بيشتر بغلش مي كردم و كمتر سرزنش مي كردم

به جاي اينكه به او سخت بگيرم ، سخت تاييدش مي كردم

اول اعتماد به نفس اش را مي ساختم بعد خانه و كاشانه اش را

كمتر درباره عشق به قدرت با او حرف مي زدم و بيشتر درباره قدرت عشق

به جاي اين كه عشق به قدرت را به او ياد دهم ، قدرت عشق را به او مي آموختم .